معنی ختم الرحمن

حل جدول

ختم الرحمن

۱-هر کس به اسم مبارک «الرحمن» مداومت نماید و بعد از هر نماز فریضه صد بار بخواند، خداوند تبارک و تعالی دل او را از ظلمت و غفلت و فراموشی پاک گرداند.
۲- خواندن ۲۹۸ بار «الرحمن» موجب می شود مخلوقات خدا او را دوست دارند و دشمنان بر وی مهربان گردند.


ختم الرحمن الرحیم

اگر بعد از هر نماز ۲۹۸ بار خوانده شود، همه مردمان او را دوست دارند و از اهل تحقیق گردد.


ختم بسم الله الرحمن الرحیم

۱-در روایات آمده است که «بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم خدا از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک تر است که گفتن آن، مفتاح سعادت و خیرات و باعث نجات از عذاب دنیا و آخرت است و یک بار گفتن آن (با شرایط) ثواب هفتصد سال عبادت را دارد و عدد آن در ابجد کبیر که جهت گرفتاری ها و هر مطلبی در یک مجلس می توان خواند «۷۸۶» بار بسیار موثر است. و بهتر است که به همین عدد نیز صلوات بفرستد و سپس حاجت خود را یاد کند که ان شاء الله برآورده می شود. ۲-گفتن این ذکر شریف ۷۷ بار با طهارت رو به قبله بعد از سه صلوات اثر عجیب دارد، و جهت شهرت و محبوبیت بعد از نماز صبح صد بار گفتن به مدت چهل روز موثر است. ۳-چون عدد این ذکر شریف ۱۹ است، جهت نجات از بلاها و گرفتاری ها فرموده اند بعد از هر نماز ۱۹ بار بگوید: نَجاتً یا سَیّدِی الکریم نَجِّنا بِحَقِّ بسم الله الرحمن الرحیم». نجات از توست ای پروردگار کریم من، مارا نجات ده به حق بسم الله الرحمن الرحیم. ۳-هفتصد و هشتاد و شش (۷۸۶) بار بخواند و بعد از آنکه تمام شد، صد و سی و دو (۱۳۲) مرتبه صلوات بفرستد. ۴-جهت هلاک ظالمین ۱۰۰۰ مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید و این ذکر را با ۱۰۰۰ مرتبه «الحمدلله» و ۱۰۰۰ مرتبه لا اله الا الله و ۱۰۰۰ مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد جمع کند و بر ظالم نفرین کند. ۵-جهت مشکلات غریبه و امور کلیه بعد از نماز عصر روز جمعه متوجه قبله به ورد «بسم الله الرحمن الرحیم» تا اذان مغرب مشغول گردد و چون بانگ نماز مغرب را بشنود، رو به سجده نهاده و حاجت خود را بخواهد و چون موذن اذان را تمام کرد، دست به دعا برداشته، صلوات فرستد و مومنین و مومنات را فراموش نکد و آمرزش خواهد، برای هر امر مهم که به آن ورد مداومت نماید مراد او حاصل گردد. ۶-جهت برآورده شدن حاجات مهم ۱۲۰۰۰ مرتبه «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید و پس از هر ۱۰۰۰ بار، دو رکعت نماز بخواند، ان شاءالله حاجتش روا گردد. ۷-خواندن ۱۲۰۰۰ مرتبه در یک مجلس و سپس دو رکعت خواندن نماز حاجت موجب بر آمدن حاجت است، و فرموده اند اگر نتوانست آن را در ۱۲ روز به جای آورد.
۸- جهت هلاک ظالم در یک جلسه ۱۰۰۰ بار بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» و هزار بار بگوید: «اَلحمدُلله» و هزار بار بگوید: «لااله الا الله محمّد رسول الله» و هزار مرتبه در آخر صلوات بفرستد و هزار بار نیز بر آن ظالم نفرین کند، ان شاء الله دفع شر او خواهد شد و آن ظالم از بین خواهد رفت.
۹- هر کس حاجتی مهم داشته باشد که مثلا از مقوله دولت و ثروت و غنی و عزت باشد و یا به بلایی گرفتار شده باشد از قبیل فقر و بیچارگی و حبس و ناخوشی جسمانی و روحانی، شب جمعه در ثلث آخر شب برخیزد و وضو بگیرد و دو رکعت نماز حاجت بگزارد به هر سوره که خواهد، و صد مرتبه صلوات بفرستد و بعد از آن هزار بار بگوید «بسم الله الرحمن الرحیم» و باز صد بار صلوات بفرستد و مطلب را از خدا بخواهد و این عمل را در سه شب جمعه به جای آورد که تخلف ندارد و بارها تجربه شده است. (رهنمای گرفتاران)

لغت نامه دهخدا

الرحمن

الرحمن. [اَرْ رَ ما] (اِخ) سوره ٔ پنجاه و پنجمین از قرآن، مدنی است و هفتاد و هشت آیه دارد. پس از سوره ٔ قمر و پیش از سوره ٔ واقعه آمده است:
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طا سین میم و طاها.
خاقانی.


ختم

ختم. [خ َ] (ع اِ) انگوین. (از مهذب الاسماء). انگبین. || دهانه های انگبین. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || مُهر. ج، ختوم. (از یادداشت مؤلف). || رَین. (از یادداشتهای مؤلف). || طبع. (از یادداشتهای مؤلف). || پایان گفتار و کلام:
چو شد ختم گفتار بیور همه
مر آنرا شنیدند شاه و رمه.
فردوسی.
|| آخر. سرانجام. پایان. انتهاء. تمام. انجام. (ناظم الاطباء). || بپایان رسیده. تمام شده. پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست:
سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی
فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی.
خاقانی.
سلطنت امروز ختم بر پسر طغرل است
کایت حق پروری در گهر طغرل است.
خاقانی.
تو گویی تا قیامت زشت رویی
برو ختم است و بر یوسف نکویی.
سعدی (گلستان).
|| (اِمص) فاتحه خوانی. بعزای کسی نشستن. تذکر کسی.
- ختم امری بودن، واجد آن امر بحد نهائی بودن. آن صفت را بحدی داشتن که تو گویی دیگر نمی تواند کسی آنرا به این کمال دارا باشد چون: فلانی ختم حقه بازهاست، فلانی ختم بی شرفهاست.
- ختم امن یجیب، انجام تشریفات مذهبی است که با تکرار جمله ٔ «امّن یجیب المضطر اذا دعاه فیکشف السوء» (قرآن 62/27) همراه است، کنایه از تضرع و بدبختی نیز می باشد.
- ختم چهار ضرب، انجام تشریفات مذهبی است که با ذکر عبارت: «اللهم العن عمر ثم ابابکر و عمر ثم عثمان و عمر ثم عمر ثم عمر» همراه است.
- ختم حق، مهر الهی. کنایه است از آیه «ختم اﷲ علی قلوبهم...» (قرآن 7/2) آن سرپوش و دربستگی که حق بر امری میزند:
بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.
(مثنوی).
- ختم سخن، پایان سخن. نهایت کلام:
خاتمه ٔ فکرت و ختم سخن
نام خدایست بر او ختم کن.
نظامی.
- ختم عمل، قرارداد. (ناظم الاطباء).
- || سرانجام. (از ناظم الاطباء).
- ختم قرآن، یک دور قرآن را از ابتداء تا انتهاء خواندن.
- ختم کمال، نهایت کمال. انتهای کمال:
ختم کمال گوهر عباس مقتفی
که اعزاز یافت گوهر آدم ز جوهرش.
خاقانی.
- ختم نبوت، کسی که نبوت بر او ختم شده باشد. کنایه از حضرت محمدبن عبداﷲ است:
یکی ختم نبوت گشته ذاتش
یکی ختم ممالک بر حیاتش.
نظامی.
- مجلس ختم، مجلس فاتحه خوانی. مجلس عزای کسی. مجلس ترحیم. مجلس یادبود مرده.

ختم. [خ َ ت َ] (ع اِ) مهر. انگشتری. (از منتهی الارب) (متن اللغه).

ختم. [خ َ] (ع مص) مهر کردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (از منتهی الارب). || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل. منه: لیسقون من رحیق مختوم. (از معجم الوسیط). || مهر کردن نامه. امضاء کردن نامه با انگشتری. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط). منه: ختم الکتاب و علی الکتاب. || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط): ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه. (قرآن 7/2). || رسیدن به آخر چیزی (از منتهی الارب). و چون: هذاالمرهم... دواء «نافعاً»... فی ختم الجراحات و ادمالها. (ابن البیطار). || تمام گردانیدن و تمام خواندن آن. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد). منه: ختم الکتاب و نحوه. || تمام گردانیدن. و خواندن همه ٔ قرآن. (دهار) (زوزنی): ختم القرآن. || بستن در خود بر دیگری. اعراض کردن. رو نشان ندادن. (از معجم الوسیط). منه: ختم بابه علی فلان، ای اعرض عنه. (از متن اللغه). || برگزیدن کسی بر دیگری. برکشیدن. در خانه خود بر دیگری گشودن. منه: ختم بابه له، ای آثره علی غیره. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). || آب نخستین بکشت دادن. اولین آب بزراعت دادن. پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن. (از معجم الوسیط) (متن اللغه). منه: ختم الزرع. || گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تراز موم لانه و مالیدن وی بر لانه. (از منتهی الارب).

ختم. [خ ُ ت ُ] (ع اِ) ج ِ خِتام که جای پیوند مفاصل اسب است. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط). || ج ِ خِتام و آن گلی است که بدان نامها مهر کنند. (از متن اللغه).

ختم. [خ َ] (اِخ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند کرمان واقع در 52 هزارگزی شمال خاوری زرند و هشتهزارگزی خاور راه مالرو زرند- راور. این ناحیه کوهستانی و سردسیر دارای شصت سکنه میباشد که فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است اهالی به کشاورزی گذران میکنند و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج هشتم).


نجی الرحمن

نجی الرحمن. [ن َ جی یُرْ رَ ما] (اِخ) لقب موسی کلیم اﷲ است. (یادداشت مؤلف).


خلیل الرحمن

خلیل الرحمن. [خ َ لُرْ ْرَ ما] (اِخ) لقب حضرت ابراهیم خلیل است. رجوع به ابراهیم پیغمبر شود.

آیه های قرآن

الرحمن

خداوند رحمان،

فرهنگ عمید

الرحمن

پنجاه‌وپنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۷۸ آیه، آلاء،


ختم

مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا می‌کنند،
پایان، انجام، آخر،
(اسم مصدر) به پایان رسیدن، پایان یافتن، تمام شدن،
[مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده می‌شود،
(صفت) بسیار زرنگ و حقه‌باز: ختم روزگار،
(اسم مصدر) [قدیمی] مهر کردن نامه یا چیز دیگر،
* ختم قرآن: تلاوت قرآن از ابتدا تا انتها،

فرهنگ فارسی هوشیار

اصابع الرحمن

(اسم) انگشتهای خدا (ماخوذ ازخبر علی (ع) بن ابی طالب: قلب المومن بین اصبعین من اصابع الرحمن یقلبها کیف یشا ء: دل مومن میان دو انگشت از انگشتهای خدای رحمان است و او آنرا هر طور که بخواهد بگرداند: به مهر خاتم دل دراصابع ارحمن به مهر خاتم وحی از مطالع الاعراب. (خاقانی)

معادل ابجد

ختم الرحمن

1369

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری